آرادآراد، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

فینگیلی ما

گلوله عشق

آراد جونم تو عشق من و بابا و شقایقی.کلی دوستت داریم.کارهایی هم که میکنی باعث میشه بیشتر دلمان برایت قیری ویری بره. با بابایی کلی بازی میکنی و با گفتن ١ ٢ ٣ خودتو می اندازی توی بغلش. خیلی دوست داری با آهنگ برقصی و هیجان زده می شوی . وقتی بابایی خوابه می روی و اینقدر بوسش میکنی تا بیدار بشه. عاشق بیرون رفتنی و با اشاره به کلید ماشین از ما میخوای که ببریمت بیرون. عاشق اینی که بروی توی اتاق شقایق و اونجا به وسایلش دست بزنی. از اتاق بابایی و وسایلش هم خوشت میاد و سراغ آنها هم می روی. دیگه مامانی هستی و وقتی بخوای پیشه من باشی حاضر نمیشی که حتی پیش بابایی هم بری. از اینکه خودت غذا بخوری خیلی لذت می بری.امروز هم هویج و سیب زمینی آبپ...
9 دی 1390

ارتباط با خدا

در حمایت ارتباط فرزندان با خدا ما والدین باید چه کارهایی را انجام دهیم؟ ١- باید نام خدا را مکررا ذکر کنید. ٢- به موضع و نگرش خود نسبت به خداوند توجه کنید. ٣-باید آنان را به دعا و تفکر مشغول نمایید. ٤- باید در خدمات عبودی حضور یابید.(البته اگر به این کار عادت دارید.) ٥-باید آنان را به احترام به طبیعت تشویق نمایید.  
4 دی 1390

تاریخ به یاد ماندنی

آراد گلی الان که به تاریخ وبلاگت نگاه کردم متوجه چیز جالبی شدم که خواستم حتما برایت بنویسم. تو الان 11 ماه و 11 روز و 11 ساعت از تولدت میگذره .خیلی باحاله عشق مامانی به اندازه همه روزهایی که تا به حال تولد شده دوستت دارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم  
2 دی 1390

بایدها و نباید های ما مامان باباهای گل

باید از فضیلت ها بر اثر گذاشتن بر فرهنگ و ارزشهای خانوادگی خود استفاده کنید. باید از فضیلت ها برای تسمیه و توصیف رفتار بچه ها بهره ببرید. باید برای تصدیق و تایید تلاش و ترقی از فضیلت ها استفاده کنید. نباید کودکان را به عنوان خوب یا بد برچسب زنید. نباید برای بچه ها اسم بگذارید و به آنها لقب بدهید.                                                          ...
2 دی 1390

شب یلدا 1390

آراد جونم دیشب شب یلدا بود.گفتم برایت بنویسم که کجاها رفتیم و چه کارها کردیم. با عمه احترام و عمو داریوش به خانه بابابزرگ اسماعیل رفتیم .دور هم پیتزا خوردیم.مسابقه ضرب المثل بازی کردیم تا ١٢ آنجا بودیم.بعدش هم به خانه خاله فرزانه رفتیم آنجا هم خاله ها و دختر خاله ها با بابابزرگ خسرو و نعیم بودن .دور هم بودیم رقصیدیم مسابقه بازی کردیم و هندونه خوردیم تو هم حسابی هندونه خوردی کلک.عکس گرفتیم.بالاخره خوش گذشت.تا ٢ نصفه شب انجا بودیم. موقع برگشت به خانه با بابایی تصمیم گرفتیم این دور همی ها را ادامه بدهیم و بیشتر با هم باشیم.باید برایش برنامه ریزی کنیم. امیدوارم که جور بشه. راستی کوچول مامان تو پارسال شب یلدا توی شکم من بودی ولی  ...
2 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فینگیلی ما می باشد